|
یک شنبه 4 مرداد 1394برچسب:, :: 10:28 :: نويسنده : HANA
خدا مطلق است ، بی جهت است. این تویی که در برابر او جهت می گیری ...
پنج شنبه 1 مرداد 1394برچسب:, :: 11:19 :: نويسنده : HANA
دوباره سری زدم به متروک خانه ی ذهنم...
تارعنکبوت آنجا را مانندکاخ ارواح ساخته بود.. ازترس گرفتارشدن زدم بیرون ودر را به شدت کوبیدم.. خانه پوسیده ویران شد... درکوچه های خیالم پرسه زدم..بی هدف و بی مسیر! تا که رهگذری شاید،،بیاید ومسیرم را با انگشت اشاره نشانم دهد.. عین قصه های تخیلی... من درخیال زندگی میکنم.. حال وروزم از بی کسی این است...
پنج شنبه 1 مرداد 1394برچسب:, :: 11:9 :: نويسنده : HANA
..................................................................................................... وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم . وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم . وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم . وقتی او تمام کرد من شروع کردم . وقتی او تمام شد من آغاز شدم . و چه سخت است . تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است ، مثل تنها مردن!
آری...علی این را خوب میدانست... هر چقدر از این متن کوتاه تفسیر و توضیح و...بنویسند کم است.. من میدانم او چه میگفت....خیلی ها او را میفهمند.. ما معنای عمیق دوست داشتن را ،رنج تنهایی را،و خود او را میفهمیم... .....................................................................................................
مثل تنها مردن !
|